جدول جو
جدول جو

معنی راست روش - جستجوی لغت در جدول جو

راست روش
مقابل کج رفتار، راست رفتار، آنکه به راه راست می رود و منحرف نمی شود، مقابل کج روش، کسی که روش راست و درست دارد
تصویری از راست روش
تصویر راست روش
فرهنگ فارسی عمید
راست روش
(رَ وِ)
کسی که راه و روش راست و درست دارد. راست روشن. که بر روشی مستقیم است. مقابل کج روش، آنکه بطور مستقیم و راست حرکت کند، جواد ذومصدق، اسب راست تک و راست روش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست رو
تصویر راست رو
آنکه به راه راست می رود، کسی که از راه راست منحرف نمی شود، راست رونده، برای مثال سعدیا راست روان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کج رفتار (سعدی۲ - ۶۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست گو
تصویر راست گو
ویژگی کسی که سخن راست می گوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست روده
تصویر راست روده
قسمت آخر رودۀ بزرگ که به مقعد ختم می شود، رودۀ راست، رودۀ مستقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست کیش
تصویر راست کیش
کسی که از روی راستی و درستی به کیش و مذهب خود پای بند است، آنکه عقیدۀ مذهبی راست و درست دارد، راست دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست گوشه
تصویر راست گوشه
مستطیل، دارای زاویۀ قائمه، قائم الزوایه مثلاً مثلث راست گوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست روشن
تصویر راست روشن
راست روش، مقابل کج رفتار، راست رفتار، آنکه به راه راست می رود و منحرف نمی شود، مقابل کج روش، آنکه روش راست و درست دارد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ کَ دَ / دِ)
پوشندۀ آنچه راست باشد، به تازی کافر خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا)، ملحد، (ناظم الاطباء)، بمعنی کافر از ساخته های دساتیر است، (یادداشت مولف)
لغت نامه دهخدا
خوش اعتقاد، درست عقیده، آنکه از روی راستی و درستی پای بند دیانتی است، آنکه معتقدات مذهبی درست و مستقیم و محکمی دارد:
فرازش نباید کشیدن به پیش
چنین گفت مان موبد راست کیش،
دقیقی،
و رجوع به راست دین شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
مرغ لوری که آنرا قرتال میگویند. (شعوری). و این از مجعولات شعوری است
لغت نامه دهخدا
(فِ /فَ زْ / زِ دَ / دِ)
مقسط. (مهذب الاسماء). بخش کننده بقسط و عدل. بخش کننده بتساوی و استواء
لغت نامه دهخدا
وجود حقیقی که ذات باری تعالی باشد و در آن شبهه نیست، (انجمن آرا) (آنندراج)، ذات باری تعالی و واجب الوجود، (ناظم الاطباء)، موجود حقیقی را گویند که ذات باری تعالی باشد جل جلاله، (برهان)، این کلمه از لغات دساتیری است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به فرهنگ دساتیر ص 246 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ کَ دَ /دِ)
جویندۀ راست، مقابل کژجوی، که راست جوید
لغت نامه دهخدا
که خلق و سرشت راست دارد، آنکه به خلق راست متصف است، آنکه دور از کژخویی است
لغت نامه دهخدا
در تارهای ذوی الاوتار (یا سازهای زهی) که یکسر سیمها به کاسۀ ساز متصل است و ثابت میباشد سر دیگر آن سیمها به گوشه های غیرثابت اتصال دارد که برای کم و زیادکردن آوای ساز، آن گوشه ها را بطرف راست یا چپ میپیچانند، تار یا ساز راست کوک آن را گویند که در موقع کوک کردن ساز، گوشه ها بسمت راست پیچانده شوند و مقابل آن را چپ کوک گویند، ساعت که کوک آن از جانب راست کنند، مقابل چپ کوک، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
مربع مستطیل، قائم الزاویه. (یادداشت مؤلف). در اصطلاح امروز هندسی اشکالی که دارای زاویه یازوایای قائمه باشند، شکل راست گوشه خوانده میشوند، چنانکه مثلثی که یک زاویه اش قائمه باشد مثلث راست گوشه و آن چهار ضلعی که زوایایش قائمه باشد چهار ضلعی راست گوشه نامیده میشود، مانند مربع و مربعمستطیل
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مقابل کجروی. راه راست و مستقیم رفتن:
تیرخدنگ شاه به کلک تو داد شغل
تا راستی و راست روی گیرد از خدنگ.
سوزنی.
و رجوع به راست رفتن و راست رو (راسترو) شود
لغت نامه دهخدا
(رَ وِ)
راست روش. صورت قدیمیتر کلمه راست روش. رجوع به راست روش شود
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
نام وزیر بهرام گور که بر خلق ظلم فراوان کرد و مال و ملک ستد. آخرالامر بهرام او را کشته و هرچه بظلم ستده بود بخلایق داد. (شرفنامۀ منیری). نام وزیر بهرام گور بوده که بواسطۀ ظلم بسیار کشته شد. (آنندراج) (انجمن آرا). وزیر بهرام گور بود و ظلم بسیار میکرد بهرام از قضیۀ شبان و سگ خاین متنبه شده اورا سیاست بلیغ فرمود. (برهان) : مردی راست روشن نام وزیر بهرام بود و بهرام زمان خود بر عشرت میگردانید وکار ملک بدو گذاشته و از غایت حرص اموال بکلی برده و ولایت خراب گردانیده و لشکر را روزی نرسانیده، بهرام روزی بر سبیل شکار بیرون رفت بر در شهر چوپانی را دید سگی را از درختی آویخته موجب پرسید گفت این سگ بر گله معتمد من بود ناگاه در گله کمی می آمد و معلوم نمی شد پنهان متفحّص شدیم این سگ با ماده گرگی الفت گرفته و با او در ساخته بود و گرگ گوسفندان را تلف می کرد بهرام از این بیندیشید. رمزی از این به ارکان دولت بگفت او را از حال راست روشن آگاه کردند. بهرام اورا بگرفت و احوال تفحص نمود گناه بیشمار بر او گرد شد و او را سیاست کرد. (تاریخ گزیده صص 113- 112).
همه را راست روشن از کم و بیش
راست و روشن ستد بر شوت خویش.
راست روشن درآمد از در کاخ
رفت بر صدرگاه خود گستاخ.
شه شنیدم که داشت دستوری
ناخدا ترس از خدا دوری.
نام خود کرده زان جریده که خواست
راست روشن ولی نه روشن و راست.
روشن و راستیش بس تاریک
راستی گوژ و روشنی تاریک.
داده شه را بنام نیک غرور
و او زتعلیق نیکنامی دور.
تا وزارت بحکم نرسی بود
در وزارت خدای ترسی بود.
راست روشن چو زو وزارت برد
راستی ها و روشنی ها مرد.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 330)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
در تداول عامه مواجه. مقابل. محاذی. روبرو: راست روی توپخانه، روبروی توپخانه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فُ اُ دَ / دِ)
مقابل کجرو. (آنندراج) (ارمغان آصفی). راست رونده. مستقیم حرکت کننده. بی انحراف و کجی رونده. که بخط مستقیم طی طریق کند. که از استقامت نگردد:
پیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راسترو همچون پلنگ.
منوچهری.
چو میکردم این داستان را بسیج
سخن راسترو بود و ره پیچ پیچ.
نظامی.
اعتدال هوای نوروزی
راسترو شد بعالم افروزی.
نظامی.
نه پایی چو بینندگان راسترو
نه گوشی چو مرد نصیحت شنو.
سعدی.
سعدیا راستروان گوی سعادت بردند
راستی کن که بمنزل نرسد کج رفتار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از راسته فروش
تصویر راسته فروش
قصابی که گوشت راسته فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت انتهایی روده بزرگ که به مخرج ختم میشود این قسمت در دنباله قولون سینس شکل است و از محلی که به بند قولون ختم میشود. شروع روده مستقیم است و در حقیقت از ارتفاع سومین مهره خارجی تا مقعد ادامه دارد روده مستقیم رکتوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست کوک
تصویر راست کوک
کوک آلات موسیقی متناسب با صدای مرد (بم)، مقابل چپ کوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسترو
تصویر راسترو
مستقیم حرکت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست روده
تصویر راست روده
((دِ))
قسمت انتهایی روده بزرگ که به مخرج ختم می شود، روده مستقیم، رکتوم
فرهنگ فارسی معین